چشمات مثل یه تیکه الماسه واسه شب من

دستات یه آبچکیده دستماله واسه تب من .

حرفهات مثه لالایی بود ، یادت عجب هوایی بود.

با تو چقدر زود می گذشت، باز شده وقت رفتن.

تنها یه مشت خاطره موند.

چشمام ، پشت پنجره موند.

مجبوره تا آخر عمر شعر جدایی خوندن.

قلبم گرفته از خزون ،

تنهام کجایی مهربون،

کجایی تو بهار جانم.

دستام نداره همزبون،

چشمام نداره سایبون،

بند اومده بی تو زبانم.

حرفهات مثه لالایی بود ، یادت عجب هوایی بود.

با تو چقدر زود می گذشت، باز شده وقت رفتن.

عاشقونه، چه بی بهونه،

باز صدام گرفته و دل نمی خونه،

آرزومه، جدایی شومه،

کاشکی دستات تو رو تا من بکشونه.