میخوام تنها بشی با خاطراتت میخوام یاد گذشته ها بیفتی
بزار یادت بیارم اون روزارو که حرفاتو توی نامه میگفتی
بیا با هم بریم حتی عقب تر به حالی که فقط تو کودکی بود
یادت هست حتی تو بارونا هم تموم فکرامون بادبادکی بود
یاد بچگیمون یاد سادگیمون یاد زندگیامون بخیر
تو آلبوم عکسای قدیمی پیداس که با نداشتن و داشتن میساختیم
اگه روزی رفیقی قصه ای داشت توی بازی بهش عمدا میباختیم
خود خوشبختی بود لبخند بابا زیر نور چراغ نفتی که میسوخت
مادر بزرگمون لالایی میخوند مادر با قصه هاش چهلتیکه میدوخت