بیابان در بیابانم پریشان در پریشانی

نگاهم کن به دلجویی صدایم کن به مهمانی

صدایم کن که می آیم به عشقت با گُل افشانی

به تقدیری که میبینی به اُمیدی که میدانی

به اُمیدی که میدانی

رهایم کن از این زندان از این خاک تن آلوده

از این دل های بی درد و از این جان غم آسوده

به ذات عالی سرمد به نام نامی احمد

به سامانم کن از عشقی که با مهر علی سر زد

مخواهم لحظه ای تنها که از بندت رها باشم

که بی شوقت فراموش و که از یادت جدا باشم

اگر دورم اگر نزدیک اگر ماهی اگر ماهم

به دیدار تو می آیم ، به اُمید تو در راهم

دل ای دل این خزانیرو به بارانت نوازش کن

شبانگاه سکوتم را شبستان نیایش کن

شبانگاه سکوتم را شبستان نیایش کن