گیسوی تو دلربا مرا

سوی تو هی دوان دوان

میکشد و و مرحبا

براین جماله تو که مومن بکشد به کفر و دربند

چشمون تو افسون کنان

درپی تو کل جهان

کل جهان درکف آن چاله ی زیبای تو آن

لحظه ی لبخند

مستی انگور به گور میبرد آن مستی چشمان تو که

الکل آن

همچو عسل بر دل و جانم خوش آید

تو جان بخواه قاتل غمهای گذشتم که گذر کردن از این جان برایت چه خوشاید چه خوشاید

جانم به فدایت گیسو بلندم

فرهاد به فدایت شیرین لوندم

زیبای زمانه دردانه بی نقص

تو پادشاه و من لشگر بندم