کوچه خیابونای شهر و رفتم و باز قدم زدم

برگای زرد زیر پاهام من چقدر از غمت پرم

من واسه پیر شدن هنوز خیلی جوون بودم ولی

اینجوری که رفتی توی پاییز محو خدافظیت شدم

این همه غم زیاد بود و شقیقه هام سفید شدن

اگه به مرگ راضی شدم فقط کار چشات بودن

میترسیدم از پاییز و آخر تو رو ازم گرفت

اخ چقدر باد و تگرگ به صورتم سیلی زدن

من زیر بارون و هوای ابری و دلتنگیم

منو ببین شکستی و باز به همون قشنگی ام

تو که سیاهم کردی و رفتی پی تابستونت

پاییز منو بغل که کرد حالا ببین چه رنگی ام