اونکه در اوج صداقت
با تو پاک و بی ریا بود
اونکه غرقِ عشق پاکش
از همه دنیا جدا بود
اونکه چشمای نجیبش
جز تو هیچکسُ نمی دید
اونکه می تونست رها شه
اما موند و عشقُ فهمید
اون منم اون من
اون منم اون منم
اون منم اون من
اون منم اون منم
اونکه ارتفاع عشقش
آسمونُ بوسه میزد
شبا رو با خاطاتت
تو خیابون پرسه میزد
فکر نمی کرد که یه روزی
روزگار تنهاش بذاره
یه غم سنگین تازه
رو همه غم هاش بذاره
فکر نمی کردش که شاید
دل عشقش جای دیگه ست
فکر نمی کردش که یارش
توی یک دنیای دیگه ست
اونکه تو رسم رفاقت
بدتر از غریبه ها بود
دل سنگ و نارفیقش
به سیاهی مبتلا بود
اونکه در اوج تظاهر
قلبمو نابود میکرد
دلش از دروغ سرشار
عشقُ وانمود میکرد
اون تویی این منم
اون تویی این منم
اون تویی این منم
اون تویی این منم