در هوایم نفسی نیست مگر بوی کسی

دل دیوانه گره خورده به گیسوی کسی

آنچنان رفت که چون رفتن جان از تن بود

هرچه من دور شدم خاطره اش با من بود

داغدار غم تنهایی یارم برگرد

فکر تنهایی من باش کنارم برگرد

حسرتت ماند بیا چشم براهم برگرد

جز تماشای تو من هیچ نخواهم، برگرد

هرکجا رفته‌ای از من، به رویا برگرد

بعد یک عمر به من ای غم زیبا برگرد

ای که می‌خواهمت و باز خیال است هنوز

لحظه‌ای داشتنت فرض محال است هنوز

آنکه یک شهر به گیسوش برآشفت تویی

دلبرا هرکسی از عشق به من گفت، تویی

داغدار غم تنهایی یارم برگرد

فکر تنهایی من باش کنارم برگرد

حسرتت ماند، بیا چشم براهم براهم

جز تماشای تو من هیچ نخواهم، برگرد

هرکجا رفته‌ای از من، به رویا برگرد

بعد یک عمر به من ای غم زیبا برگرد