آهنگ جهانگردی سعدی به سرم نیست

چون خواجه شیرزام و فکر سفرم نیست

بگذار نگاهت کنم آهوی گریزان

مگریز که سودای شکارت به سرم نیست

کو همهمه اندوهم از این درد که در شهر

جز سایه ی بی حوصله یار دگرم نیست

ای ساحل تنهایی من فکر خودت باش

بسپار به دریا که ز طوفان حزرم نیست