تنها حال مرا می‌دانند دیوانه ها

ازدوست توقع بود ن ک ازبیگانه ها

درد رفیقه که جاشم خوب عمیقه که

انقدر دقیقه که سفید شده شقیقه ک

باران بهانه شد حالم عاشقانه شد

قلب بی صحاب من ب سویت روانه شد

تمام تو تمام من عشق ناتمام من

بی‌تو ب پایان می‌رسد دوام من

مشهورم من ب دیوانگی عشقت

باران راحت نمیزارد مرا امشب

سیرم ازخودمو اما ب تو تشنم

آمد خبر از او درحد یک نامه

رفته اما هنوز این عاشق ک خامه

برام ندانستم ک عشق تو دامه

ورس ۲

باران بهانه بود واسه عاشق ترشدن

عشقت نشانه بود واسه عاقل ترشدن

من یاد میگیرم از هر اشتباهی ب غلط

یادم تورا فراموش

کارمن دیوانگیست کار تو عاشق کشی

عشق رفیق سادگیست رفیقو ساده میکشی

پنهان در پیدایی

غریب آشنایی

باهمه ولی تنهایی

مشهورم من ب دیوانگی عشقت

باران راحت نمیزارد مرا امشب

سیرم از خودمو اما ب تو تشنم

آمد خبر از او در حد یک نامه

رفته اما هنوز این عاشق ک خامه

برام ندانستم ک عشق تو دامه