چه دنیای قشنگی ساخت با عشق

یه عمری سوخت اما ساخت با درد

یه وقتا خیلی خالی بود دستش

ولی پشت منو خالی نمی کرد

،

غماشو تو خودش می ریخت بابا

بمیرم... گریه هاشم بی صدا بود

کمر خم کرده بود اما هنوزم

با اون حالش عصای دست ما بود

،

((دلی از جنس دریا داشت بابا

غماشو پشت در میذاشت بابا

هنوزم خونه رُ پر کرده عطرِ

گلایی که تو گلدون کاشت بابا



همین دیروز کل زندگیمو

با این دستام زیر خاک کردم

دیگه بابا نبود و اشکهامو

خودم با آستینم پاک کردم))

__

غم و کابوس و تنهایی شروع شد

درست اون لحظه که بابا تموم کرد

کسی که هیچ جا تنهام نمیذاشت

با یه دنیا غریبی روبروم کرد



خودش بازیچه ی صدجور غم بود

با این حال با منم همبازی میشد

برای خونواده ش کم نمیذاشت

خودش با نون خالی راضی میشد

،

((دلی از جنس دریا داشت بابا

غماشو پشت در میذاشت بابا

هنوزم خونه رُ پر کرده عطرِ

گلایی که تو گلدون کاشت بابا

،

همین دیروز کل زندگیمو

با این دستام زیر خاک کردم

دیگه بابا نبود و اشکهامو

خودم با آستینم پاک کردم))