ما یه‌مشت خاطره تو فردایِ دور، فردایِ دوری که نزدیکمونه

ما یه‌مشت خاطره هستیم منو تو، اینه اون‌چیزی که از ما می‌مونه


تلخ و شیرین ماها یه خاطره‌ایم، واسه خنده یا برای اخم‌وتَخم

مرهمِ یه حسِ خوب یا دردی که، می‌شه ناشی از تداعیِ یه زخم


می‌رم و تو زیرزمینِ خاطرات، یادی از روزایِ رفته می‌کنم

یادِ اون چراغِ فیتله‌ای که، مخزنش دل‌تنگه نفته می‌کنم


کهنه‌کتاب و ویدئو، وی‌اِچ‌اِسِ "شعله" وُ "شو"

هندی و فارسی همه‌جور، "فردین" "بَسَنتی" "راج‌کاپور"!

کلاهِ کابوی، طبل و سنج، ستِ درامِ مذهبی!

تلوِزیونِ "چاربه‌سه"، ظرف‌وظروفِ حلبی

تفنگِ بادی و کاست، نقاشیِ آبجی رو بوم

تو زیرزمینِ خاطرات، یه‌دنیا قصه پیشِ روم


تویِ ماشینِ زمان می‌شینم و، خنده‌هایِ ساده رو یادم میاد

می‌رم تا گذشته‌هایِ خاطره، دلم اون روزایِ روشن و می‌خواد


روزایِ آبی‌ِ کودکانه که، بویِ عیدی بویِ توپ و کوچه داشت

مالکِ جهان می‌شد هرکسی که، با دریبل تو گل‌کوچیک یه‌گل می‌کاشت