شبی که من جا موندم و وجودم ماتم گرفت
صدات زدم نشنیدی و تنها شدم گریم گرفت
هر کاری کردم گریه نکنم نشد
خواستم به لبهات بوسه بزنم نشد
تار میبینم سرم سنگینه
عجب دستی داشت خیر نبینه
بالا سرم رسید و گفت کجا میخوای فرار کنی
موهام هی کشید و گفت حالا میخوای چیکار کنی!
هر چی دوییدم تا که برسم نشد
انقدر که هق هق بود تو نفسم نشد
بیابون بود و منه سرگردون
با اون بی رحم نامسلمون
زهرا اومد کمک ولی نشد برام کاری کنه
دشمن نذاشت که مادرم ازم پرستاری کنه
مادر میخواست آرومم کنه نشد
موهام و اومد شونه بزنه نشد
پای چشمام گل آتیشه
دیگه تا زندم خوب نمیشه