تو یه باشعور بی لیاقتی



که دلت سنگ شده بی محبتی



انقده بهت پرو بال دادم



ادعات میشه تو هر قضاوتی



نداری مرام و هیچ معرفتی



خم به ابروت میاری بی صفتی



نمیشه رو تو حساب کرد یه ذره



تو خودت مسئول این حقارتی



با شعور بی شعور



از سیاهی در بیا برو تو نور



از تو روشنی بهم نگاه کن



من همون آدمم آدمه صبور



با شعور بی شعور



از سیاهی در بیا برو تو نور



از تو روشنی بهم نگاه کن



من همون آدمم آدمه صبور



حرفی از مرور خاطرات نزن



حرفی از شعور ارتباط نزن



تو الان تو چشم من بازنده ای



حرف حق تلخه منو کم دور بزن



هرجوری فک میکنم مقصری



آخه تو کی میخوای از پیشم بری



نمیخوام ببخشمت



آخرش منم و تهش غمت



با شعور بی شعور



از سیاهی در بیا برو تو نور



از تو روشنی بهم نگاه کن



من همون آدمم آدمه صبور



با شعور بی شعور



از سیاهی در بیا برو تو نور



از تو روشنی بهم نگاه کن



من همون آدمم آدمه صبور