Life it seems will fade away

انگار زندگی هر دفعه کمرنگتر میشه

Drifting further every day

هر روز بیشتر دستخوش پیشامد میشود

Getting lost within myself

از داخل گمشدم و سرگردونم

Nothing matters no one else

دیگه هیچ آدمی مهم نیست

I have lost the will to live

امید زندگیمو از دست دادم

Simply nothing more to give

به راستی چیزی برای بخشیدن از خود ندارم

There is nothing more for me

چیزی برام نمونده

Need the end to set me free

باشد که مرگ مرا آزاد کند

───┤ ♩♬♫♪♭ ├───

Things not what they used to be

دیگه مثل قبل نیستن

Missing one inside of me

من از درون کمبود کسی را احساس میکنم

Deathly loss this can’t be real

گمگشتگی مرگبار، این واقعیت ندارد

Can’t stand this hell i feel

مثل اینکه توان درک این جهنم را ندارم

Emptiness is filling me To the point of agony

از درد و رنج پر شده ام

Growing darkness taking dawn

تاریک شدن لازم است پیروزی بر سپیده دم است

I was me, but now he’s gone

یه عمری خودم بودم ولی حالا که رفته

───┤ ♩♬♫♪♭ ├───

No one but me can save myself, but it’s too late

هیچ آدمی غیر از خودم نمیتواند ناجی ام باشد ولی دیگر دیر شده

Now I can’t think, think why I should even try

دیگر توان فکر کردن نیست اندیشیدن به اینکه چرا حتی باید سعی میکردم که زنده بمانم

Yesterday seems as though it never existed

گذشته یجورا نبودهی به نظر میرسه انگار اصل

Death greets me warm, now I will just say goodbye

مرگ به گرمی به استقبالم می آید اینک تنها میگویم بدرود