ای یار جفا کرده پیوند بریده

این بود وفاداری و عهد تو ندیده

در کوی تو معروفم و از روی تو محروم

گرگ دهن‌آلوده یوسف ندریده

ما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتند

افسانه مجنون به لیلی نرسیده

در خواب گزیده لب شیرین گل‌اندام

از خواب نباشد مگر انگشت گزیده

بس در طلبت کوشش بی‌فایده کردیم

چون طفل دوان در پی گنجشک پریده

میلت به چه ماند به خرامیدن طاووس

غمزت به نگه کردن آهوی رمیده

مشتاق توام با همه جوری و جفایی

محبوب منی با همه جرمی و خطایی

من خود به چه ارزم که تمنای تو ورزم

در حضرت سلطان که بَرَد نام گدایی

خود کُشته ابروی توام من به حقیقت

گر کشتنیم باز بفرمای به ابروی

بر یاد بناگوش تو بر باد دهم جان

تا باد مگر پیش تو بر خاک نهد روی

بس در طلبت کوشش بی‌فایده کردیم

چون طفل دوان در پی گنجشک پریده

میلت به چه ماند به خرامیدن طاووس

غمزت به نگه کردن آهوی رمیده