شده ای همدمِ شبهایِ دلم، همنشینِ همه حرف هایِ دلم

گلِ زیبایِ بدونِ نقصِ من، خانه کردی تو به هرجایِ دلم

عشوه ی چشمِ تو دل را کند بُرد، من برایِ عشقِ تو خواهم مُرد

دلبرا قصه ی غم هایِ مرا، عطرِ گیسویِ تو از یادم بُرد

( تو همان گمشده ی آتشِ دیرینِ منی

همه تلخ اند و فقط تو یارِ شیرینِ منی

با تو این زندگی آرام و قشنگ است هنوز

من که منظومه ی احساسم و تو ماه و زمین )

هرکجا باشم و هرجا بروم یادِ تو هست

خودم اینجا و دلم، گیر و گرفتارِ تو است

هر نگاهت شده تسکین و علاجِ دلِ من

قصه یِ عشقِ تو در جانِ من افتاده به دست