وقتی من رسیدم قطار رفته بود، تو مه و دود جاموندم
هرچی تو دلم بود نشد که بگم
من پشت غم ،جا موندـــــــدم
هرجایی که میرم یادت بامنه
بارون میزنه، اونجایـــــی
میترسم اسمم یه روز از یادت بره ، با فاصله تنهایی
رفتی از ذهن این خیابون
تو گریه های بارون، من میمردم
چیزی نگفتم از این سکوت
به اون که خونه نبود ، دل سپــردم
تو نمیدونی که دلتنگی چیه، سهم کیه این دوری
چشماتو رو خاطره ، میبندی و میخندی و مجبوری
وقتی میسوزم من تو آتیش و تب ، حالم و شب، میفهمه
هنوزم میترسم از صدای قطار
این روزگار بی رحمــــــــــــــه