یادگار عمر رفته ام تو هستی آتش تو بر جان
حجم سبز باغی در شبم چراغی روشنی کماکان
در مسیر طوفان مانده ام چو یاران ای تو روح باران میدانی چشم انتظارم
پاک و بی گناهی همچو تکیه گاهی آخرین پناهی بی تو من ابر بهارم
دریا خیره در چشمان تو چهره ی تو حسرت آیینه ها
با تو عطر خاک و بوی نم بی تو اما گریه های بی صدا
عصری خلوت باران برگ دنیای من عطرآگین شد
با نجوایت میرقصد باد پاییز من آهنگین شد
چتری بسته بی تو خسته تنها ماندم زیر باران
شاید زیر این حجم برگ بغض تلخی گشته پنهان